کد مطلب:35469 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:212
آهسته تر شتر بچران كه چراگاه به پایان رسیده است. به دربار دادپرور علی (ع) خبر رسید كه پسرعمویش «عبدالله» پسر عباس، فرماندار بصره در مال مسلمین خیانت می كند و ثروت همگانی را برای خودش پس انداز می كند. این خبر بر امیرالمومنین (ع) سخت ناگوار آمده، نامه ی زیر را بی درنگ به فرماندار بصره فرستاد. چه پویی چراگاه پایان گرفت به فرزند عباس عبد خدا تو با من ز یك ریشه و یك نژاد قرابت به پیغمبر نامدار بدین خون و این ریشه و این تبار به كار حكومت گرفتم شریك دریغا كه كردم بزرگ اشتباه تو اكنون چو پیشینیان تباه هم اكنون كه آشفته شد روزگار تو هم دشمنی پیشه كردی به من برآورده دست خطا ز آستین به من پشت كردی همی چون سپر تو با ظاهر خوب و آراسته تو چون گرگ لاغر میان نزار [صفحه 55] به مال یتیمان و بیوه زنان شنیدم كه سیم و طلا بر حجاز شنیدم كه سیم و طلا بر حجاز كه شاید به پیری به كار آیدت به حال تو فرزند عباس، وای نیندیشی از كار روز جزا ترا من خردمند كردم حساب چگونه تو از درهم بینوا ز خون دل مضطر لا علاج به هنگام بلعیدن لقمه ها بیندیش كاین شیره ی جان كیست نمی ترسی آیا ز خشم خدا؟ خدا را تو دانی فراموشكار بدین زر كه از خون جنگاوران گشودی تو دست خیانت بدو هم اكنون كه این نامه آید ترا ز هر جا كه برداشتی سیم و زر مبادا كه ناچار قهر خدا اگر آنچه گفتم نیاری به كار به آنكس كه بیهوده بر وی قسم كه گر دامنت را نسازی تو پاك به تیغی كه هر كس از او كشته شد شما ای بنی هاشم، ای مومنان بدانید نزد علی (ع) ارج دین به قرآن كه فرموده خود كردگار گسسته شود پاك پیوندها ندیدی كه در جنگهای قدیم كه بر ضد پیغمبر پاكدین [صفحه 56] هم اكنون كه بر مسلمین پیشوا در آینده پنهان شوی زیر خاك كسانی كه اكنون به گرد تواند تو می مانی و بار وزر و وبال در آن گور و تنهایی تیره فام بیندیش و در عدل شو استوار [صفحه 57]
«فضح رویدا فكانك قد بلغت المدی»
شتر می چرانی هنوز، ای شگفت؟!
كه در بصره او هست فرمانروا
پدید آمدی بود اینم به یاد
ترا گشت سرمایه ی اعتبار
به خود گفتم این هست پرهیزكار
ترا زآنكه دانستمت مرد نیك
در اندیشه از راه رفتم به چاه
طمع بسته ای سخت در مال و جاه
برادركشی، جنگ شد برقرار
به پستی گراییدی از جان و تن
به غارت بری هستی مسلمین
خیانت نمودی در این رهگذر
به تدلیس پیدا كنی خواسته
كه بزهای مظلوم سازد شكار
طمع بسته، بردی زر از این و آن
فرستی ذخیره برای نیاز
فرستی ذخیره برای نیاز
همی مایه اعتبار آیدت
كه ایمان نداری دگر بر خدای
كه باشد محاسب در آنجا خدا
ندانستمت نادرست و خراب
كنی خانه و زندگانی بنا
چگونه كنی عشرت و ازدواج
كه شد چرب و شیرین به غایت ترا
كه در بینوایی كشد رنج زیست
نیندیشی از توده ی بینوا؟
كه فارغ شدی از بد روزگار
شده جمع با بازوی این و آن
نه آسان ترا می رود در گلو
نباید به یك دم تامل روا
به جایش بنه، دور گرد از خطر
به شكل علی (ع) سخت گیرد ترا
كشم سخت از روزگارت دمار
نخوردند اكنون قسم می خورم
از این ننگ سازم ترا چاك چاك
به دوزخ درون، بخت برگشته شد
كه هستید با من ز یك خاندان
بود برتر از خانواده، یقین
چو آغاز شد صبح روزشمار
نماند چنین رشته هایی بجا
چه مایه ز اقوام گردن زدیم
برآورده دست ستم ز آستین
منم، دست كوته كن از ماجرا
از آن روز باید شد اندیشناك
چو در خاك رفتی همه می روند
به وجدان آلوده، افسرده حال
خدا هست و آن آتش انتقام
خدا جوی و بینا و پرهیزكار
صفحه 55، 56، 57.